سلام هانا . اما من از حجاب اجباري بيزارم . اون وقتا که منم نوجوان بودم مثل تو از اين حرفا زياد ميزدم و حجاب را دوست داشتم شايدم اونقدر تو مغزم فرو کرده بودن که فکر ميکردم حجاب لازمه . اما الان اينطوري فکر نمي کنم و معتقدم زن ها هم حق دارند مثل مردها راحت و آزاد باشند نه اينکه هميشه يه چيز اضافي رو روي سر و بدنشون حمل کنند مخصوصا که وقتي فکر مي کني اجباريه احساس نفرت ميکنم و حقارت به خاطر اين حجاب . من مجبورم به عنوان يک زن خفه بشم و اسير باشم تا مردهاي جامعه مبادا دست و دلشون بلرزه . عق به مردهايي که اينقدر ضعيف و حقيرند که نيمي از جامعه بايد زير سياهي ها حذف بشه تا اون نيمه ديگر صاف صاف راه برن و مشکل رواني پيدا نکنند. خيلي زوره ... من حداقل به 8 تا کشور ديگر سفر کرده ام حتما مي دانيد که ايران تنها کشوري هست در دنيا که قانون حجاب اجباري داره ... در سراسر اين کره خاکي زنان زيادي حجاب ندارند و هيچ مردي هم با ديدن چهار تا تار مو و دست و گردن حالش بد نميشه اما تو کشور ما مردهاي متمدن ايراني درست مثل مردان عقب افتاده چند سده قبل عرب و طالبان ها در افغانستان هنوز با چهار تا تار مو مشکل دارند . دلم براي خودم ميسوزه که مجبورم با چنين ادم هاي ضعيف و عقب افتاده و شهوتراني در يک کشور زندگي کنم...
هانا جان در چند تا پست بالاترت خواندم داري از ايران ميري تا ادامه تحصيل بدي و پزشک بشي ... يک سال از اين کشور محدود که با همه دنيا مشکل داره برو بيرون و بعد مي فهمي اين افتخارت به حجاب و ديگر شعارهايي که اينجا داده اي همه مثل يک حباب مي ترکند و تازه مي فهمي چقدر تلويزيون ملي خوب شستشوي مغزي ات داده ان . برايت ارزوي موفقيت مي کنم و براي من هم جواب ننويس چون ديگه تو وبلاگت نمي ام ... اين بار هم شانسي شد.