سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























خلوــــــــت مســــــــــــــــــــــتان

به نام ایزد منان                        

 

                                                                          من کنت مولاه فهذا علی مولاه

  

عید با سعادت غدیر خم را به پیشگاه قطب دایره ی امکان دوازدهیم ستاره آسمان ولایت امام زمان (عج) و شما دوستان عزیزم تبریک می گویم.

 

مدتی از درخشش خورشید نبوت در آسمان دنیا گذشته بود که به اذن ایزد یکتا فرشته ی وحی بر ختم انبیا فرود آمد و دستوری داد که کامل ترین دین دنیا را تکمیل کرد ، دستوری که سعادت انسان ها را در اعصار پس از آن به شرط پیروی تضمین نمود و آن ولایت عادل ترین مرد عرب بود ولایت کسی بود که زبان قلمم از برشمردن خوبی ها و صفات حسنه اش قاصر است .

 

او مردی بلند مرتبه با نامی بلند.....

 

 او علی (ع )بود، شوهر زهرا (س) و پسر عم رسول خدا ، مردی بلند پایه که زاده شدنش در حرم امن الهی بود و ضربت خوردنش در خانه ی خدا کسی که از ابتدا سر سپرده ولایت بود و فرمان پذیر خدا و رسولش و از رستگاران بود .

 

ای کاش علی (ع) برای من و تو تنها یک نام مقدس نباشد ای کاش که تنها روزهای خاصی به یاد این بزرگمرد و تنها جوانمرد حقیقی تاریخ نباشیم کاشکی کمی بیش تر فکر کنیم کمی هم به یادگیری از او بپردازیم و شناخت او بپردازیم .   

 

به قول شاعری خوش ذوق :

 

                 با علی از یا علی یک نقطه کم دارد ولی

                                                                    یا علی گفتن کجا و با علی بودن کجا ؟

 

در عید ولایت هستیم مگر می شود از همه نوشت و از او نگفت از آن خورشید پشت ابر از همان عدل وعده داده شده که روزی خواهد آمد و زمین را از جور و ستم خالی می کند که روزی می آید و حکومت عادلانه ی علی را دوباره برپا    می دارد و آغازگر فصلی نوین در کتاب زندگی بشر خواهد شد ...

 

اما جایی شعری شنیدم که خیلی به شرایط فعلی ما آدم های این نسل نزدیک است که البته کامل نیست و متاسفانه نام شاعرش را هم نمی دانم :

 

      از دوری تو غمین و نالان هستیم 

   وز کرده ی خود کمی پشیمان هستیم

 

اصلیت ما را تو اگر می پرسی

از کوفه ولی مقیم ایران هستیم

 

هر جمعه که شد بیا که ما منتظریم

این جمعه فقط نیا عروسی هستیم !

 

از جور زمانه ما شکایت داریم

اندازه ی کوه و صخره حاجت داریم

 

صد موعظه کن ولی ز تسلیم نگو

از خمس و زکات و ضرب و تقسیم نگو

 

آقا تو بیا ولی فقط با یک شرط

از آن چه که ما دوست نداریم نگو !

 

ای کاش خودت به ما نظری کنی صاحب الزمان مگر به لطف تو از این گرداب رهایی یابیم ...............


نوشته شده در شنبه 89/9/6ساعت 4:13 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

                                                    به نام یزدان پاک

 

قلمم اینک قصد حرکت دارد قصد جولان در دشت سپید کاغذ گویی سوارش هیچکاره است باز هم بهانه ای به دست آورده و عزم سخن گفتن از تو را دارد ؛ از تو و درد فراق تو از تو که مدت هاست رخ ماهگونت را در نقاب کشیدی و پنهان نموده ای تو که آرزوی دیدارت و استشمام عطر خوشت بر د ل من و اجداد من مانده است شاید گناه من است که دل به تو سپردم اما نیک می دانم  آن روز که باده ی عشقت را نوشیدم از درد سنگین فراقت باخبر نبوده ام , من کودکی بودم که مادرم مرا آموخت بعد از هر درودی که بر اجداد و خاندان پاکت می فرستم آرزوی دیدارت را کنم آرزوی دیدار کسی که نمی دانستم کیست و هنوز هم خوب نمی دانم  نه گویی آن را قبل تر ها نوشیده ام  آن زمان که در رحم مادر بودم و او سلامتی و خوشبختی مرا از تو می خواست بعدها به مدرسه رفتم  به شوق این که سواد بیاموزم مگر بتوانم        پرده ی سبز گلدوزی شده سردر مسجد محله را , نوشته ی روی شله زرد های نذری مادربزرگ همان هایی که عاشقشان بودم و عطر خوشش تمام کوچه را برمی داشت روی سربندهای بابا که در جبهه می بست و... را بخوانم پس آموختم و نام مبارکت را خواندم و روی تمام دفترمشق هایم بعد از نام خداوندم نام تو زینت بخش شد......... و بزرگ تر شدم و بزرگ تر شدم ونام تو همواره با من بود پس گنه از من نیست اگر بی خبر اگر بی شناخت باده نوشیده ام و پیمان عاشقی بسته ام 

 

مولای من , آقای من

 

گرچه نیک می دانیم  گنهکاریم بدکرداریم روحمان آلوده به تمامی گناهان است از سر تکلیف از سر بی میلی گاهی نمازی می خوانیم و گاه روزه ای می گیریم که قبول درگاه حق نمی شود گرچه پل های پشت سر را خراب کرده ایم و راهی نمانده گرچه از صراط مستقیم و راه انبیا و اولیا خارج شده ایم و در بیراهه قدم می گذاریم گرچه جمعه ها برایمان مثل روزهای دیگر است و بی تفاوتیم و غرق در ارقام و اعداد و ....

 اما دل این حرف ها را نمی داند دل هنوز گاهی با شنیدن ذکر بعد از صلوات با رسیدن عطر شله زرد از خانه ی همسایه با دیدن نام زیبایت روی آن پرده ای که دیگر شکوه و زیبایی گذشته ها را ندارد با چیزهایی ساده می لرزد وبه کودکی پرواز می کند و می رود به جشن های نیمه شعبان در گذشته ها می رود به جمعه های روزهای جنگ می رود کنار بچه ها در شب های  عملیات می رود به روز های اعتکاف و زار زدن ها و شب های قدر و قرآن به سر گرفتن ها می رود به هر شب که قبل از خواب پشیمانی بغضی می شود و گلوی آدم را می فشارد پر می کشد کنار توبه های شکسته شده پر می کشد و می رود کنار تمام آدم های این شهر که گرچه در ظاهر و در رفتار و گفتار متفاوتند اما جایی هست جای کوچکی در ته دلشان جایی برای تو و گاه این جای کوچک چه کار های بزرگی که نمی کند گاهی همین سهم کوچک که برای تو هست ما را از بیراهه بازمی گرداند و با دل ها و آدم ها کارهایی می کند ...

 

اگر نوشتم برای این بود که بدانی هنوز دلم با توست و می دانم اگر اشاره ای کنی با سر به خدمتت در می آیم همه ی ما دلمان با توست اشاره ای کن و بندهای غفلت را از دست و پایمان باز کن اشاره ای کن و ببین چگونه بدترین ما سر تعظیم درمقابلت فرود   می آریم و می دانم که این ها را می دانی اما تو نیز چون تمامی اجداد پاکت به رضای پروردگارت راضی هستی  و در مقابل فرمانش سر فرود می آوری

 

مولا جان

دلتنگم و در آتش فراقت می سوزم همچون تمام لاله ها همچون زمین که دلتنگ فرمانروایی تو برخودست دلتنگ کشیدن ناز قدم هایت و همچون آسمان که منتظر است تا در شب ظهورت ستاره باران گردد و همچون تمام قاصدک هایی که منتظرند تا خبر ظهورت را به جای جای دنیا ببرند

 

مولای من کی خواهی آمد ؟ من هر جمعه کوچه را آب پاشی می کنم من هر جمعه تا غروب با لباس هایی تمیز و آراسته پشت پنجره به انتظارت می نشینم من هر جمعه خانه را از گرد و غبار پاک می کنم و منتظر قدوم مبارکت می مانم و غروب با دلی افسرده گل نرگسی را که چیده بودم به گلدان گذر هفته هایم اضافه می کنم و ناامید نمی شوم و تمام هفته را تمام هفته ی بعد را به انتظار آمدن جمعه ای دیگر سپری  می کنم ...

تو را سوگند می دهم به پروردگاری که ما را آفرید به اجداد پاک و مطهرت به نام مقدست که هم نام پیامبر رحمت است بیا بیا بیا تا دل هایمان قرار بگیرد .....

 

تا کی به تمنای وصال تو یگانه                 اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 

خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه ؟         ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

 

جمعی به تو مشغول و تو فارغ زمیانه؟؟؟

 

                                       

                                                       به امید ظهور تو ای عدل وعده داده شده
نوشته شده در یکشنبه 89/6/7ساعت 10:13 صبح توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

به نام ایزد منان

 

دوستان عزیزم خصوصا شماشهروندان شهرستان های خراسان رضوی سلام 

جدیدا من وبلاگی رو با عنوان خبرنگار جوان ساختم که شما با مراجعه به اون می تونید از اخبار استان یا کشور که توسط من و دوستانم در خبرگزاری پانا  تهیه شده باخبر بشید

امیدوارم شاهد حضور شما در وبلاگ خبرنگار جوان باشم ....یا علی

آدرس :http://ghasedakeirani.parsiblog.com


نوشته شده در سه شنبه 89/6/2ساعت 12:11 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

باز هم سالی گذشت عین برق و باد انگار همین دیروز بود که خودم رو به دفتر خبرگزاری معرفی کردم یا نه همین دیروز بود که سر کلاس درس استاد صفوی بودم یا همین دیروز بود که سوگند پاکی و راستی و درست کرداری خوردم آری باز نزدیک 17 مرداد است روز من روز خبرنگار روز کاری که با تمام وجود دوست دارم و در راهش سوگند خوردم روز همه ی عزیزانی که از صبح برای مصاحبه نشست خبری و پوشش خبری زحمت می کشن و همزمان تنظیم خبر می کنن و با حقوقی نه چندان زیاد تمام تلاششون رو برای این می کنند که حتی واوی رو اشتباه نذارند مگر منظور فرد اشتباه بشه و تمام شب فکر می کنند به خبر که مبادا مورد قبول واقع نشه و از همه بدتر  برخوردهای برخی رو تحمل می کنند که واقعا زشت و نابجا است با این حال عشق به حرفه و مردم رو در وجودشون نمی کشه و عزمشون رو بیش از پیش جزم می کنه

نه اغراق نمی کنم این حقیقت این یک سال بود که با تمام وجود درک کردم و افتخار می کنم به لحظه لحظه کارم چرا که تمام نظرم تمام لحظات با یاد خدا و برای مردم عزیز و شریف کشورم بوده نه اغراق نیست این احساس منه عشق به هر ایرانی در وجودم شعله می کشه یک سال گذشت و چه راحت مرا هرچند تازه وارد هرچند ناآشنایی که تنها تئوری می دانست  پذیرفتید و چه دلسوزانه راهنماییم کردید و چه مهربانانه مرا در جمع خود راه دادید همکاران عزیز و زحمت کشم دستان همه ی شما را غرق در بوسه می کنم و 17 مرداد ماه روز خبرنگار رو به همه ی شما تبریک می گویم

همچنین این روز رو خدمت جناب آقای ارشاد استعدادی مدیر عامل خبرگزاری پانا تبریک می گویم و از طرف همه ی خبرنگاران مشهد از  زحمات بسیارشون در این جبهه ی فرهنگی کمال سپاسگذاری رو دارم ....

 

روز خبرنگار مبارک

http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/ghasedakdarkhoon/11.jpg

نوشته شده در دوشنبه 89/5/11ساعت 1:10 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

دوستان عزیزم من این متن رو از وبلاگ سرزمین انتظار منتقل کردم سعی کنید حتما بخونید :

سلام. یه خواهش . اگه پسر فاطمه رو دوست داری ، واس خاطرش این متن رو تا آخر بخون. ضرر نداره.
سلام دوستان. با نزدیک شدن به ایام نیمه شعبان براون شدیم که یه طرح مشت واس آقامون اجرا کنیم. یه طرح که پیشنهاد دهندش یه دوست عزیز بود. اونایی که منتظرن بسم الله.
اول یه سوال؟ خدایی چند شب  واس خاطر مولا صاحب الزمان (عج) از خواب بیدار شدیم و واس آقامون دعا کردیم و باهاش حرف زدیم؟ چند بار با آقا درد و دل کردیم. اصلا بلدیم؟ بلدیم که چه جوری با آقا باید حرف زد؟ خیلی آسونه. آسونتر از هر چیز ولی افسوس که ما بلد نیستیم. حالا رفقا بیاین برای یه بار که شده کاری کنیم تا لبخند رو لبای پسر فاطمه(س) بنشینه. ما که همیشه دلش رو خون می کنیم یه بار هم باعث شادی آقامون بشیم.
در نامه ی امام زمان رسیده که «  واکثرو الدعا بتعجیل الفرج» برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید.
و در احادیث اومده که هیچ چهل مومنی جمع نشوند و بر یک امر دعا کنند و دعای آنان مستجاب نشود.
بچه ها می خوایم تا روز میلاد آقامون هر جمعه شب بیدار شیم و به عشق آقا نماز شب بخونیم و برای ظهورش دعا کینم. هر کی از هر جای دنیا. فرقی نمی کنه . همه دلامون رو می فرستیم در خونه ی خدا گدایی . برای نزدیک کردنه ظهور .
و اما چگونگی برنامه. قراره شب پنج شنبه یا به عبارتی جمعه شب بعد از نیمه شب شرعی ساعت 4 از خواب بیدار بشیم و ابتدا نماز شب بخونیم ( می تونید دو رکعت به نیت نماز شب بخونید اگه بلد نیستید) و بعد برای ظهور آقا دعا کنیم. تاریخ روز ها رو هم براتون می نویسم. هر کی مایل در این طرح شرکت کنه تو نظرات به من بگه و هر کی که ثبت نام کرد اگه واقعا آقاش رو دوست داره به ده نفر از دوستان اینترنتیش اطلاع بده و با طرح اشناش کنه یا به وبلاگ ارجاعش بده و یا این متن رو کپی پیست کنه تو وبلاگش تا تعداد بیشتر بشه  و اثرش هم بیشتر بشه انشاءالله.
پنج شنبه 17/4/1389 ساعت 3:30 نیمه شب
پنج شنبه 24/4/1389 ساعت 3:30 نیمه شب
پنج شنبه 31/4/1389 ساعت 3:30 نیمه شب
اونایی که ممکنه فراموش کنن. می تونن آی دی من رو( Arbab.entezar)اد کنن تا روز پنج شنبه هر هفته بهش اطلاع بدم و یا شماره تماسشون رو تو نظرات به صورت خصوصی بزارن تا پنج شنبه شب با پیامک بهشون اطلاع بدم.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/4/27ساعت 10:37 صبح توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

تو رفتی و من خیره به جاده بر جای خشکم زد باور نمی کردم به این آسانی دست از من بشویی تو رفتی تا بیش تر به اوج رسی و من ماندم ماندم که در غروب نبودنت بغض بگشایم و بگویم سخنانی را که پیش از آن باید می گفتم بگویم و حرف هایم را بدرقه ی راهت کنم چقدر این آخرین دیدار زود سپری شد نفهمیدم چه گفتی و چه گفتم تنها زمانی از بند چشمانت خلاص شدم که مرا به خداوند سپردی و رفتی و من نتوانستم بگویم نتوانستم بگریم نتوانستم سکوت چند ساله ام را بشکنم تنها با یاد چشمانت و زندانی که با آنان برایم ساخته بودی به مسیر رفتنت خیره ماندم دلم هوای غل و زنجیر کرده بود اما تو زود رفتی زودتر از آن چه فکرش را می کردم نه تو گناهکار نبودی تو مقصر نبودی من هم مقصر نبودم هیچ کس مقصر رفتن تو نبود هر دوی ما از آغاز می دانستیم که با این سکوت سخت تو روزی خواهی رفت اما ... اما در اولین سپیده دم پس از رفتنت به خود لعنت فرستادم گیسوانم را پریشان کردم و بلاخره گریستم متاسفم متاسفم که به تو نگفتم که ترسیدم که از حقیقت فرار کردم نه تقصیر چشمان تو نبود تقصیر دلت نبود تقصیر دلم نبود که از آغاز زندگیم تنها به تو چشم دوختم تقصیر کسی نبود که من آفتابگردانی شده بودم که تنها با نور مهرورزیدن به تو رشد     می کردم و چقدر زود گذشت چقدر زود دیر می شود دیر می شود برای عاشق ماندن دیر می شود برای از دست ندادن دیر می شود برای گفتن گفتن جمله ای آسان جمله ای ساده قبل از این هرگز به تو نگفتم شاید پس از این هم نگویم اما می خواهم حال بنویسم شاید روزی به دستت رسید شاید روزی خواندی و به کمکم آمدی تا تا بگویم دوستت دارم بیش از آن چه که اندیشه ات قدرت درکش و قلبت قدرت احساسش را داشته باشد و من مدت هاست خیره به     جاده ی رفتنت می نگرم و انتظار بازگشتت را می کشم تا به کمکم بیایی و قبل از افسون شدنم با چشمانت به تو بگویم که دوستت دارم خیلی دوستت دارم ......
نوشته شده در سه شنبه 89/4/22ساعت 10:44 صبح توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

عشق یعنی : هزار رکعت نمازیه که علی (ع) می خوند و می دونست خدا به اون نیازی نداره و می دونست دنیا برای خاطر اون به وجود اومده اما هرگز مغرور و جاه طلب نبود و بر خودش سخت می گرفت عشق در استغفارهای هر روزه ی پیامبر بهترین خلق خداست عشق در نماز شب نشسته ی زینب (س )در عاشوراست عشق سر بریده ی حسین روی نیزه است که به حمد و ثنای پروردگارش مشغوله عشق تو دست رباب متجلی می شه وقتی گهواره ی خالی علی اصغر رو تکان می ده عشق تو شرمندگی عباسه واسه این که نتونست آب ببره عشق تو بی قراریه رقیه است واسه بابا عشق تو عدالت علی است عشق اینایی که ما می گیم نیست نه عشق تو سفره ی خالی خونه زهرا و علی است و محبتشون به همه تو پشتیبانی شون از همه تو اون لحظه ی شکسته شدن دره عشق تو هزار سال غریبیه مهدی فاطمه است تو دعاهای هر شبشه شب هایی که واسمون دعا می کنه و برامون طلب بخشش می کنه و ما بی تفاوتیم .... عشق تو وجود خداست عشق تو آفرینش آدمه با این که خدا به وجودش نیاز نداشت و هابیل اولین قربانی عشق بود... عشق تو روده های بیرون ریخته ی اون پسر جوونه که واسه دفاع از کشورش پر پر شد... عشق تو صدای اسلحه است... تو صدای خمپاره و گلوله است... تو سربند یاحسین نوجون 13 ساله اس.... عشق تو صورت خمینیه ....تو نگرانی خامنه ای است... تودعاهای دست جمعیه شب قبل از عملیاته ...تو نفس های آخر جانباز شیمیاییه که خوش حاله داره به جمع دوستانش می پیونده ... تو خدا خدا کردن ماست وقتی کارمون گیره ... تو لحظاتیه که این قدر توبه شکستیم خجالت می کشیم بازم بگیم غلط کردیم ....تو دردهای یه مادره ... تو شب بیداری ها و نگرانی هاشه ....تو دستای خشن پدره ... تو....

 

ما آدما بهم نیاز داریم وابسته می شیم و محبت داریم بر منکرش لعنت اما محبت گذراست و تحت عوامل برون سازمانی! پس مادیه نه معنوی !

حتی ممکنه به نفرت بدل بشه یا اگه بهش نرسیم خیلی زود تموم بشه و از بین بره اما عشق این طور نیست زندگی سخته گرچه کلمات سخت و آسون رو ما آدما در جهت منافعمون ساختیم و به نسل های بعدی انتقالش دادیم سخته چون آزمایشه ! زندگی حقیقی رویا نیس... چرا ما انسان ها خیال بافیم و وقتی معنای حقیقی زندگی رو می فهمیم که در بستر مرگیم ؟ اما  روح ما تجلی عشق خداونده شاید آدم چون سختی کشید معنای عشق رو عوض کرد چون به درخت ممنوعه رسید ازش سیب خورد و عشق خدا رو نادیده گرفت ونسلش رو در گناهش شریک کرد و ما انسان ها کم کم دل بسته ی دنیا شدیم و آیینه ی قلب های پاکمون رو غبار گرفت کم کم جسارتمون به اون جا رسید که عشق رو قربانی کردیم و پیامبر و امام کشتیم تا لذت ببریم ! تا کسی یادآور این نباشه که گناه بزرگ ما کشتن عشقه و خودمون رو به خواب زدیم و برخی به خاطر منافعشون اجازه ندادند قلب های عده ی دیگرکه گناهشون جهلشونه بیدار بشه و اجازه نمی دهند ... اما مگر نه این که خداوند هر آن که را که بخواهد هدایت می کند ....و مکروا و مکر ال... و ال... خیر الماکرین .... ما می دونیم روابط گناه آلودی که این روزا مثل غده ی سرطانی جامعمون رو فرا گرفته اشتباهه اما برقرارش می کنیم ... عزیزان به قول سعدی بزرگ:

زینهار از قرین بد زینهار و قنا ربّنا عذاب النّار

از دوستانی که شما رو به اشتباه ترغیب می کنند و یا نسبت به اشتباهاتتون بی تفاوتند بر حذر باشید مبادا شما رو به کژی و آلودگی بکشونند.

عزیزان سال ها از پیروزی خون بر شمشیره می گذره بیاید قول بدیم دیگه این قدر   بی تفاوت نسبت به اون دسته گل های پرپر شده نباشیم ... بیاید اشتباهاتمون رو تموم کنیم و عاشق باشیم عاشق عشق حقیقی و پاک و متواضع                وبی ادعا باشیم :

بیایید تا دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد

 

ایران امروز مدیون رنج ها و عشق عظیم کسانی است که در جامعه گم نامند... که در گوشه ی آسایشگاه ها در

 عذابند و فراموش شده اند.... تنها نباید در دهه فجر و سالگرد دفاع مقدس به یادششان باشیم... نباید آنان را فقط

برای فخر فروشی و افتخار ذخیره کنیم...خدا را کسی کاری کند ............................................................................

 

به پاس هر وجب خاکی ازاین ملک                       چه بسیار است آن سر ها که رفته                               

 

ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک                          خدا داند چه افسر ها که رفته

می خوام بگم ..بنویسم که خسته ام ...از گشتن ... از بی سر پناه بودن ... از        بی عشق

بودن ...بگم که خسته ام از پیمودن این جاده طولانی زندگی از به هیچ آبادی ای نرسیدن..بگم که دارم

 دیوونه می شم ..نه دیوونه شدم از این هوای خفه ... از این سکوت وحشتناک ...بگذارید بگم این

حقیقت بزرگ رو که در کتاب های تاریخ و در بازی کلمات گم شده ...عشق حقیقی ؟ ...عشق وجود

نداره .. نه ! نه هرگز بین آدمیان عشقی وجود نداره ...عشق احساس انسان به خدا هم نیست ..عشق

وابسته نیست.... مجرّده ....هرگز تسلیم نمی شه ... عشق وفاداره ...دنبال منفعت و سود نیست .. بسّه

 فریب... بسّه نیرنگ ، دروغ ...عشق صادقه ..اهل ریا نیست ...عشق احساسی نیست که بنده به خدا

 داره احساسیه که خدا به بندش داره به انسان ها داره ... که بی منت به تو لطف می کنه ...وجودت

رو ایجاد می کنه ... فهمیدم راز خدا در جان بخشیدن به انسان ها چی

بود...........ع.............ش....................ق.........................عشق !  

خدا با مهر و محبت به وجودنت روح دمید و بهشت رو به تو وا گذار کرد اماذ وای از پایمال کردن

عشق .. وای از گناه آدم .. از بین بردن و کشتن عشق گناهی نا بخشودنیه لکه ننگی است بر دامن

روح هرانسان که تنها با آتش پاک می شه ... عشق بین آدما وجود نداره .... چه قدر برای سود جویی

به دیگران نزدیک می شیم و از جملات معروف دوستت دارم ، عاشقتم استفاده می کنیم .... حتی اگر

عشقی هم وجود داشته باشه نسل حاضر ..ماها که فقط ادعا داریم ...حرمت عشق رو ما

شکستیم ... ))


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/12ساعت 2:35 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

 همه آفاق گرفته است صدای سخنم

تو از این طرف نبندی که ببندی دهنم

 

راست در قصد سر و چشم کج اندازان است

نه عجب گر بهراسند ز تیغ سخنم

 

آستینی نگرفتم که ببوسم دستی

بوسه گر دست دهد بر قدم دوست زنم

 

باش تا یوسفم از چاه برآید بر گاه

کآورد روشنی دیده از آن پیرهنم

 

 

نتوان عاشق فرزانه به افسانه فریفت

من به هیچ آیه و افسون دل ازو بر نکنم

 

نه چراغی است دل من که به بادی میرد

دم به دم تازه شود آتش عشق کهنم

 

برس ای موکب نوروز خوش آوازه که باز

زحمت زاغ زمستان ببری از چمنم

 

سایه! شعرم به دل دوست نشسته است و خوش است

کاروان برده به منزل، چه غم از راهزنم.  سایه

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/12ساعت 2:31 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

به نام یزدان پاک

 

امروز 5 خرداده برای خیلی ها شاید 5 خرداد یه روز معمولی باشه که بی تفاوت ازش بگذرن برای خیلی ها هم یه روز سخت تو فصل امتحاناته ! اما واسه خیلی از آدم های دنیا 5 خرداد یا 26 می یه روز خاصه یا تولد خودشونه مقدس ترین روز زندگی هر کس (عین من) یا تولد یه عزیزه (عین من دوباره!) آخه می دونید 5 خرداد به من 2 تا لطف کرده هم من تو این روز به دنیا اومدم هم بهترین و عزیز ترین کسم دوست و خواهر مهربونم سحر سحر برای من یه دوست معمولی نیس یه خواهر شرعی و کسیه که به اندازه ی خودم و گاهی بیش تر دوسش دارم یه همراه خوب به کسی نگید ولی ما به خاطر روز تولدمون با هم دوست شدیم و کار به این جا رسید! فقط می خواستم بگم از خدا ممنونم که این دختر رو تو زندگیم قرار داد و از این جا بهش می گم تولدت مبارک خیلی دوست دارم و امیدوارم فقط مرگ ما رو از هم جدا کنه ..... از همه شما عزیزا هم ممنونم که اومدین و لطف کردین پیام تبریک گذاشتید خوشحالم این همه دوست خوب مثل شما دارم

راستش نامردیه که این همه حرف زدم ولی از چند نفر دیگه تشکر نکنم عزیزانی که این مدت 16 سال منو تحمل کردن و برام زحمت کشیدن : مامان بابا خیلی دوستون دارم و وجودم رو بعد از پرودگارم مدیون شما و زحمات و محبت های بی دریغتونم امیدوارم فرصت و توانایی جبران قسمتیش رو داشته باشم ....

ممنون


نوشته شده در چهارشنبه 89/3/5ساعت 1:24 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

 

       غزلی از حافظ را تقدیم می کنم به همه ی شما عزیزان و دوستداران ادبیات پارسی

 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی              دل بی تو به جان آمد وقتست که بازآیی

 

دایم گل این بستان شاداب نمی ماند              دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

 

دیشب گله ی زلفش با باد همی کردم           گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی

 

صد باد صبا این جا با سلسله می رقصند        اینست حریف ای دل تا باد نپیمایی

 

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد       کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

 

یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم    رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی

 

                 ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست        شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی

 

ای درد توام درمان در بستر ناکامی              وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی

 

در دایره قسمت ما نقطه ی تسلیمیم            لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

 

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست     کفرست در این مذهب خودبینی وخودرایی

 

زین دایره ی مینا خونین جگرم ، می ده          تا حل کنم این مشکل در ساغر مینائی

 

 

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

 

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی


نوشته شده در سه شنبه 89/2/28ساعت 9:52 صبح توسط سرو سیاه نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak