شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار
دوست داشتم يه جايي باشه تا بشه توش از ادبيات صحبت كرد و مشاعره كرد و شعرهاي خواندني گذاشت .........

پيام‌هاي اتاق

ساعت ویکتوریا
+ به نام خدا/ اي نام تو بهترين سرآغاز بي نام تو نامه كي كنم باز؟
زلف چون عنبر خامش كه هويدا هيهات/اي دل خام طمع اين سخن از ياد ببر
روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست از بهر طمع بال و پر خويش بياراست
ماه و مهر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا كي كشم عتيبت زان چشم دل فريبت/روزي كرشمه اي كن اي يار برگزيده.ببخشيد دير مي ياد
ببخشيد بايد ت كه خودم گفتم و حذف مي كردم
وقت ست كز فراغ تو وز سوز اندرون/آتش برافكنيم به همه رخت و بخت خويش
هنگ كردم يادم نمي آد يدونه ه بگو تا مغزم گرم بشه !
اه واستا چيزي نگو
اشكال نداره اين اتاق روز اولشه من با ش مي گم تو ادامه بده
شنيدستم كه اندر معدني تنگ سخن گفتند با هم گوهر و سنگ
هر دم به روي من گويد عدوي من كاين شيوه ي دري تو چون دود مي رود نابود مي شو باور نمي كنم باور نمي كنم باور نمي كنم
من آن ني ام كه حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب با تو حرام
بگو ديگه
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد / قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
ببخشيد من مجبورم برم شرمنده !
يا علي مدد
تو را من چشم در راهم شبا هنگام كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي وزان دل خستگانت راست اندوهي فراهم تو را من چشم در راه.به اميد ظهورش
نــــــــــــــــــــه .هرطوري دوست داري بگو
شما مشاعره ي شبكه ي آموزش رو مي بينيد؟؟؟؟؟ استاد بزرگ ادبيات گفتند كه شعر نو هم قبول هست حالا اگه ناراحتي يه شعر ديگه مي نويسم
تو شمع انجمني يك زبان و يك دل شو/خيال كوشش پروانه بين و خندان باش
بقيش رو تو فيدي كه زدم بذار
چراغ جادو
گروه م ش ا ع ر ه
vertical_align_top