سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























خلوــــــــت مســــــــــــــــــــــتان

  حضرت مهدی عج:هریک از شیعیان ما باید به آن چه که او را به محبت ما نزدیک    می سازد عمل نماید و آن چه را که مورد خشم و انزجار ماست دوری جوید.کتاب آخرین امام-صفحه185

هفته ها از پی هم می گذرند و ماه ها و سال ها را تشکیل می دهند و جز تلی از خاطرات چیزی به یادگار نمی گذارند

هر روز مثل دیروز! از خواب برمی خیزم به کنار پنجره می روم و گیسوانم را به دست نسیم می سپارم هر روز به گل های نرگس باغچه کوچکمان آب داده و عطرشان را با تمام وجود فرو می دهم ،هر روز موهایم را شانه می کنم، گلی می چینم وچشم به راه جاده ی آمدنت می دوزم.

هر روز که برمی خیزم دعا می کنم که روز آخر باشد پایان اندوه بزرگی که چون بغضی کهنسال در گلویم جا خوش کرده است.

آرزو می کنم...آرزو می کنم  پایان روزهای تکراری بی تو بودن باشد روز آزادی پایان این اسارت

اسارت تن ...گناه ....پایان انحطاط

تمامی قاصدک هایی را که به سوی خدا پرواز داده ام شاهد می گیرم؛ هزاران نامه نا نوشته برایت فرستاده ام نامه هایی پر از واژه انتظار........ زیباترین واژه هستی....... امید ؛

مهدی جان ! می دانم که تو آن قدر بزرگ و بزرگوار هستی که در دل کوچک و سیاه من نمی گنجی !می دانم که قلم ناپخته و ناتوان مرا یارای گفتن از تو و از درد دوری تو نیست اما...اما غم این غربت چون زنگاری بر آیینه ی دلم نشسته است حتی اگر بیایی هم این عادت از سرم بیرون نمی رود گویی محکوم به انتظار در تمامی عمرم !

حقیقت وجودت باده ای بود که من نوشیدم و مستانه برای دیدار رخسارت انتظار می کشم  نذر کرده ام آن روز که بیایی هزار قاصدک را به آنانی که به دنبال پلی می گردند تا با آن آرزوی دلشان را با خدایشان بازگو کنند؛بدهم.

هر روز بر آستان حضرت دوست سر بر مهر می گذارم و نامت را فریاد می زنم :

-بارخدایا پروردگارا به اندازه ی تمام مجنون های عالم پریشانیم صبرمان به اتمام رسیده است

بنگر، از دنیای زیبا از نعمات تو برای خود قفسی ساخته ایم ، شاید از جنس الماس اما جهنمی بیش نیست جهنمی زمینی!

خدای خوب من ،خدای آسمان آبی، خدای زیبایی ها او را برسان! می دانم ...کفران نعمت نمودیم می دانم...تو را آزرده ایم ...ما را ببخش!او را به ما بازگردان!

دنیایمان پر از زشتی شده پر از سیاهی ! هر روز گوشه ای از جهان بنی آدم به جان یک دیگر می افتند برای یک تکه نان تا قدرت برتر بودن!

کی خواهد آمد؟کی؟

جمعه که می شود تمام کوچه پس کوچه های دلم را آذین می بندم تمام قهرها و کینه ها را می رانم بهترین لباسم را می پوشم

موهایم را شانه می زنم دسته گل نرگسی می چینم و تا غروب جلوی درخانه امان به انتظار آمدنش می نشینم و آرزو می کنم

ای کاش آخرین جمعه باشد آخرین ...آخرین.... آخرین.

          دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد؟         ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد....

                    ما را نبود چو هدیه ای در خور او – تقدیم به پیشگاه مهدی صلوات

                                   جمعه تون پر از عطر نرگس باشد- ان شاءالله

                                                         التماس دعا


نوشته شده در پنج شنبه 88/7/30ساعت 5:48 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |


Design By : Pichak