سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























خلوــــــــت مســــــــــــــــــــــتان

به نام یکتا خدا

 

چقدر روزها سریع می گذرند...گذر زمان انسان را می ترساند و گاه هم مثل من بیش از پیش گیج می شوی

این دل نوشته من در بهار زیبای بهمن ماه تقدیم به ج.ف کسی که تا ابد مدیون او هستم و مدیون چنان اویی هستیم

برای تو و یاران شاهدت که این روزها در سرزمین خودشان هم غریبه اند

 

می خواهم می خواهم از تو بنویسم از تو تویی که تنها در رویاهایم چهره ات را دیده ام و گاه از پشت آن قاب عکس خاک خورده ...می خواهم از تو بگویم چرا که اگر برای تمامی دنیا تو دیگر نباشی بدان که برای من تا ابد وجود داری و من حضور تو را در هر دم جاری می دانم... من تنها با ایمان به حضور تو است که آرام می گیرم هر وقت که از تمام این دنیا خسته می شوم و حتی از خودم و تلاش های بی ثمرم ...هر وقت که قلبم بیش از همیشه نا آرام است تو خوب می دانی که پناهگاه من قفسه ی کتاب هایم است و بوسیدن تنها یادگاری تو ... قرآن تو...

واقعا نمی دانم چرا ؟ چرا حس می کنم بین ما پیوند محکمی است ؟ حتی با وجود این که وقتی چشم هایم را به روی جهان گشودم نزدیک به یک دهه از سفر تو می گذشت شاید به خاطر خون یکسانی است که در رگ هایمان جاری است نمی دانم ....تو برای من تنها یک خاطره بودی که حتی مال من هم نبود بلکه به خانواده ام تعلق داشت چگونه یک باره به زندگی من پرتاپ شدی و تمام تار و پودش را از نو و آن طور که خواستی بافتی؟ تمام دانستن من از تو به اندازه ی سه خواب نیمه روشن و پر مفهوم است که در همه آن ها دیدم تو حضور داری زنده هستی و قصد بازگشت داری و البته شنیده های اندکم از دیگران و دانستن تو از من بسیارست به اندازه ی تمام درد و دل هایی که با تو کردم و تمام شادی ها و غم هایی که با تو شریک شدم چرا که احساسم می گوید : تو می شنوی و می فهمی         

خواستم بگویم مرا ببخش چرا که لیاقت تو را ندارم و خوب می دانی چرا ..و این که دوستت دارم و همیشه تلاش می کنم که روز ملاقاتمان از من رنجیده نباشی و از وجود من خوشنود باشی ... دوستت دارم و به راهی که رفته ای ایمان دارم می خواهم بدانی که مطمئنم در آن شرایط بهترین انتخاب ممکن را کردی که از آینده ات از آرزوهایت از خانواده ات برای راحتی امثال من نسل آینده این سرزمین گذشتی ممنونم از تو حتی ممنونم برای گذشتت بابت ندیدن من ....ممنونم که این حس را به من می دهی که همواره در قلبم به تو افتخار کنم و یک الگو برای خودم داشته باشم ... درست است که از افکار تو هیچ نمی دانم اما همین که آن واژه سرخ درخشان را قبل از اسمت و روی قاب عکست می بینم می دانم که لایق بودی و حتما ته قلبت چیزی بوده که سزاوار این جایگاه هستی ... شهید

 هوای این روزها اما گه گاه سرد است و سنگین به زحمت در ریه هایم فرو می رود و اندوه و افسوس را هم با خود به داخل می کشد ببخش که برخی از ما فراموشت کرده ایم ..... ببخش که تو را از یاد برده ایم....ببخش که آرمان هایت برایمان شعار روی دیوار های سنگی شده است..ببخش که گاهی نامت را تنها چیزی که از تو برایمان به جا مانده است برای افتخار خود ذخیره کرده ایم... از این که روزها می گذرد و حتما باید 3 خردادی 31 شهریوری و یا دهه ی فجری از راه برسد تا قاب عکس های تو و یارانت را از گرد و غبار بی اعتنایی مان پاک کنیم و به دیوارهایمان بیاویزیم تا به همه نشان دهیم که چه گذشته ی پر افتخاری داشته ایم متاسفم... نه تنها برای آن بیش تر برای آن که عکس هایتان زینت بخش دیوارهای قلبمان نیست که بی اعتناییم که بی فکریم که کارهایی می کنیم که نباید که قدر شقایق ها را نمی دانیم که شقایق ها را می چینیم از این متاسفم که کارهای من آرمان های تو را به موضوع تکراری برای بحث های تکراری تبدیل کرده است و میزگردهایی که دیگر گرد آن حرف هایی که عملی شود گفته نخواهد شد

ببخشید که آرمان هایتان شعار دیوارهایمان است نه الگوی راهمان

من عذر می خواهم به سهم خودم به اندازه ی اشتباهات خودم نمی گویم شفاعتم کن لایقش نیستم نمی گویم از من گله نکن سزاوار گذشت دوباره ای نیستم تنها تنهایم نگذار با تمام بدی هایم باز هم به خوابم بیا دل تنگ تو ام دلم برای آن سربند یا زهرا برای آن پوتین ها برای آن لباس های خاکی تنگ است ... دست هایم خالی است دست هایم بسته است رهایم کن و ژ سه ات را به من بده تا با آن به جنگ تاریکی ها بروم

می دانم چه خواهی گفت : یک جفت پوتین از اراده بپوش و یک اسلحه از علم به دست بگیر

اما به من بگو: با این قلب ناآرام چه کنم؟ بی انگیزگی بی هدفی کابوس شب هایم شده است نیاز دارم به پشتیبانی ات به خوابم بیا........

برای هر وجب خاکی از این ملک

چه بسیار است آن سرها که رفته

ز مستی بر سر قطعه زین خاک

خدا داند چه افسرها که رفته........

توی پرانتز(از گله گذاری خوشم نمی آید اما نتوانستم از نوشتن خود داری کنم)

      ایضا (از همه عزیزان خواهانم که هیچ برداشت سوئی نفرمایند این متن هیچ گوشه و کنایه ای ندارد صاف و ساده است و یک هدف هم بیش تر ندارد)

          http://ghasedakdarkhoon.parsiblog.com/MLink/?5776763

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت 7:30 عصر توسط سرو سیاه نظرات ( ) |


Design By : Pichak