سفارش تبلیغ
صبا ویژن
























خلوــــــــت مســــــــــــــــــــــتان

به نام آن که هرگز دست هایم را رها نکرد

شخصی به من گفت: شنیده ام که یک پایان تلخ خیلی بهتر از تلخی بی پایان است

ایمان دارم به حرفش

کهربا......

 

من نه خود می روم

او مرا می کشد

کاه سرگشته را

کهربا می کشد

چون گریبان ز چنگش رها می کنم

دامنم را به قهر از قفا می کشد

دست و پا می زنم

می رباید سرم

سر رها می کنم دست و پا می کشد

گفتم این عشق گر واگذارد مرا

گفت اگر واگذارم وفا می کشد

گفتم این گوش تو خفته زیر زبان

حرف ناگفته را از خفا می کشد

گفت از این پیش تر این مشام نهان

بوی اندیشه را در هوا می کشد

لذت نان شدن زیر دندان او

گندمم را سوی آسیا می کشد

سایه ی او شدم چون گریزم ازو

در پی اش می روم تا کجا می کشد

شعر از ه.ا سایه

هانا : امیدوارم یه روز برسه که لایق بخشش بشم


نوشته شده در یکشنبه 91/5/15ساعت 10:15 صبح توسط سرو سیاه نظرات ( ) |


Design By : Pichak