خلوــــــــت مســــــــــــــــــــــتان
به نام ایزد پاک تقدیم به همه ی عاشقان حقیقی که همچنان در آرزوی وصال انتظار می کشند ... انتظار بازآی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مست می پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست هر سوی موج فتنه گرفته است و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست سیری مباد سوخته ی تشنه کام را تا جرعه نوش چشمه ی شیرین گوار توست بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست ای سایه صبر کن که برآید به کام دل آن آرزو که در دل امیدوار توست ...... از: ه.ا سایه کم کم غروب ماه خدا دیده می شود صد حیف ازاین بساط که برچیده می شود در این بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آن کسی است که بخشیده می شود بارخدایا!ماه رمضان دیگری آمد و رفت، ومن هنوز سرگردانم! پیشاپیش عید سعید فطر را به پیشگاه قطب دایره امکان حضرت ولی عصر(عج)و همه ی شما عزیزان تبریک عرض می کنم؛ان شاءالله که برکات این ماه وآمرزش خداوند شامل حال مان شده باشد. باز جمعه ای دگر ز راه رسید:اللهم عجل لولیک الفرج! این غزل حافظ تقدیم به شما: شب وصل است وطی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این راه نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه ولو آدنیتنی بالهجر و الحجر بر آی ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک می بینم شب هجر دلم رفت وندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه ازین زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظ فان الرّبح و الخسران فی التّجر در یک نگاه نام:حسن کنیه:ابو محمد لقب:مجتبی نام پدر:علی نام مادر:فاطمه تاریخ تولد:15 رمضان سال سوم هجری قمری محل تولد:مدینه دوران رهبری :10 سال مدت عمر:47 تاریخ شهادت 28صفر سال پنجاه هجری قمری نام قاتل:جعده (به وسیله ی زهر) محل دفن:بقیع ((پاسخ محبت به گونه ای نیکوتر)) یک روز یکی از کنیزان حضرت دسته گلی خوشبو را به عنوان هدیه به امام پیشکش کرد. امام در مقابل او را آزاد نمود و چون پرسیدند:((چرا چنین کردی؟)) فرمود:((خداوند ما را چنین تربیت کرده و فرموده است چون به شما هدیه ای دادند،به صورتی نیکوتر آن را پاسخ دهید. )) پندی از امام حسن مجتبی(ع): ((انتفعوا بالمواعظ)) ((از موعظه ها و نصیحت ها بهره گیرید)) همان گونه که گل ها به آبیاری پیوسته و منظم نیاز دارند و در صورت دور ماندن از آب پژمرده می شوند،روح و روان انسان نیز نیاز به تذکر و موعظه دارد تا همواره با نشاط و سالم باشد .امام مجتبی ((علیه السلام)) تاکید می فرمایند که از مهم غافل نشویم. بسم رب الحجه این هلال از طرف باغ جنان می آید هوش باشید که ماه رمضان می آید در شب اول این ماه پی ماه مرو مه این ماه شب نیمه ی آن می آید میلاد مسعود کریم اهل بیت؛ امام حسن مجتبی (ع) عموی بزرگوار قطب دایره امکان حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) را به پیشگاه ایشان و خدمت همگی شما شیعیان و پیروان اهل بیت(ع) تبریک عرض می کنم. عشق یعنی اشک توبه در قنوت خواندنش با نام غفار الذنوب عشق یعنی چشم ها هم در رکوع شرمگین از نام ستار العیوب عشق یعنی سر سجود ودل سجود ذکر یا رب یا رب از عمق وجود التماس دعای مخصوص دارم از همه ی شما عزیزان در لحظات ملکوتی اذان وبر سفره ی افطار ،یاعلی به جوانان می گویم وظیفه شناسی مایه ی خوشبختی است، اما نمی گویم خوشبختی وظیفه ی شماست.اگربدین نکته توجه می کردیم وجوانان را چنان که باید به وظیفه ی خود آشنا می ساختیم مسلما دنیای ما بهتر و کامل تر و زندگانی ما شیرین تر ومطبوع تر می شد. از سخنان: لرد آو یبوری دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهدکرد کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد پرواز را به خاطربسپار پرنده مردنی است از:فروغ فرخ زاد دوستان خوبم ممنون از این که همیشه به من سر می زنید من یه مدت نیستم پس این شعر قشنگ رو ازسایه براتون می ذارم تا دیداری دوباره یاعلی وخداحافظ راستی یادتون نره برام پیام بذارید ها! منتظرتون می مونم ! من نه خود می روم،او مرا می کشد کاه سرگشته را کهربا می کشد چون گریبان زچنگش رها میکنم دامنم را به قهر از قفا می کشد دست وپا می زنم می رباید سرم سررها می کنم دست وپا می کشد گفتم این عشق گر واگذارد مرا گفت اگر واگذارم وفا می کشد گفتم این گوش تو خفته زیر زبان حرف ناگفته را از خفا می کشد گفت از آن پیش تر این مشام نهان بوی اندیشه را در هوا می کشد لذت نان شدن زیر دندان او گندمم را سوی آسیا می کشد سایه ی او شدم چون گریزم ازو؟ در پی اش می روم تا کجا می کشد. ((دیوان سیاه مشق- سایه)) زنی از بزرجمهر مساله ای پرسید.بزرجمهر گفت:((مرا جواب این مساله بدین وقت یاد نیاید)) زن گفت:((چون است؟مال بسیار از پادشاه می ستانی از بهر دانش خویش وجواب مساله من نمی دانی؟)) گفت:((من آن چه از پادشاه می ستانم که می دانم؛اگر بدان ستانمی که ندانمی،همه مال جهان مرا دهند بسند نیاید. )) روزی افسری آلمانی از یک نمایشگاه نقاشی که در آن تعدادی از نقاشی های پیکاسو بود؛ دیدن می کرد. در میان تابلو ها،تابلویی مربوط به ویرانی های جنگ جهانی دوم قرار داشت! افسر آلمانی در مقابل این تابلو ایستاد و به آن خیره شد.سپس از پیکاسو پرسید: ((این شاهکار شماست؟)). پیکاسو بلافاصله جواب داد :((نه خیر شاهکار شماست!)) با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزه های پریشان به من بگو اندیشه های سوخته ارغوان ببین رمز خیال سوختگان بی سخن بگو آن شد که سر به شانه شمشاد می گذاشت آغوش خاک وبی کسی نسترن بگو شوق جوانه رفت زیاد درخت پیر ای باد نوبهار زعهد کهن بگو آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک با چشم تر زتشنگی یاسمن بگو از ساقیان بزم طرب خانه صبوح با خامشان غم زده انجمن بگو زان مژده گو که صدگل سوری به سینه داشت وین موج خون که می زندش در دهن بگو سرو شکسته نقش دل ما بر آب زد این ماجرا به آینه ی دل شکن بگو آن سرخ وسبز سایه بنفش و کبود شد سرو سیاه من زغروب چمن بگو ((سایه)) این شعر رو به دوست عزیزی تقدیم می کنم که ممکنه از من ناراحت شده باشه امیدوارم من رو ببخشه ودرک کنه!
((نصیحه الملوک غزالی))
Design By : Pichak |